آرتور شوپنهاور

ساخت وبلاگ
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
آرتور شوپنهاوئر
Arthur Schopenhauer
شوپنهاوئر
شناسنامه
زادروز۲۲ فوریه ۱۷۸۸
زادگاهگدانسک، لهستان
تاریخ مرگ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ میلادی (۷۲ سال)
محل مرگفرانکفورت، آلمان
همسر(ها)ازدواج نکرد


آرتور شوپنهاوئر[۱]De-Arthur Schopenhauer.ogg 'ʔatʰu:ɐ 'ʃo:pnhaʊɐ (به آلمانی: Arthur Schopenhauer)‏ (۱۷۸۸–۱۸۶۰ میلادی) فیلسوف آلمانی یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است.

زندگی

آرتورشوپنهاور

او در شهر دانزیگ در پادشاهی پروس (گدانسک در لهستان امروزی[۲])از پدری هلندی و مادری آلمانی زاده شد. پدرش بازرگان و با بضاعت بود٬اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه می‌ورزید. شوپنهاور ۱۷ سال بیشتر نداشت که پدرش خودکشی کرد و بعد از آن مادرش به وایمار رفت. مادر وی نویسنده بود اما به پسر مهری نداشت و به زودی مادر و پسر از هم جدا شدند. وی در حقیقت مهر مادری را نچشیده بود و البته این امر در عقاید او مؤثر افتاده بود. شوپنهاوئر با ازدواج مجدد مادرش مخالف بود و همین امر باعث شد فلسفهٔ او حاوی عقایدی نیمه حقیقی در مورد زنان باشد. رابطهٔ مادر و فرزند مدتی رسمی و بدور از نزاع بود اما مادرش که از گوته شنیده بود او مردی بزرگ خواهد شد با انداختن او از پله‌ها به رابطه مادر و فرزندی پایان داد.[۳] در دانشگاه نخست به آموختن طب پرداخت و سپس به علوم طبیعی مشغول گشت و آنگاه به فلسفه روی آورد. در سال ۱۸۱۳ م. با نوشتن رساله‌ای در فلسفه از دانشگاه «ینا» درجهٔ دکتری گرفت. وی به تحصیل معاش احتیاج چندانی نداشت٬اما طالب نام و شهرت بود. خواست معلمی کند اما حوزهٔ درسش رونق چندانی نیافت و آن را بر مخالفت باطنی هگل حمل کرد. در سی سالگی(۱۸۱۸ م) کتاب مهم خود را به نام «جهان اراده و نمایش است» (جهان همچون اراده وتصور)منتشر کرد. اما این کتاب هم مورد توجه قرار نگرفت و شوپنهاور از فاضلان معاصر خود سخت رنجید. شانزده سال پس از انتشار کتاب به شوپنهاور اطلاع دادند قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته‌اند.[۴] طبیعتی بی آرام و متزلزل و پر از سؤ طن داشت و عصبانی بود. متأهل نشد و زندگانی را به تنهایی به سر برد. چند کتاب دیگر هم تألیف نمود که چندان چیزی بر مطالب اصلی‌ترین کتابش نیفزود. در سالهای آخر عمر کم‌کم اشتهار یافته بود و پس از مرگ٬شهرتش قوت گرفت.[۵]

شوپنهاوئر با گوته٬نویسنده آلمانی و هگل٬فلیسوف مشهور٬معاصر و با اولی دوست بود و چندی بعد به وسیله یک هندو از عقاید بودائیان آگاهی یافت و پس از تجسس و تفکر زیاد به آئین بودایی اعتقاد کامل یافت.

او را در سال ۱۸۲۲ به عنوان استادیار به دانشگاه برلین دعوت کردند. او همان ساعات هگل را برای تدریس انتخاب کرد و این کار باعث شرکت نکردن دانشجویان در کلاس او شد؛ به همین دلیل استعفاء داد و هجونامه‌ای بر ضد هگل نوشت:

"... هیچ زمانی برای فلسفه ناسازگارتر از آن نیست که آن را برای اغراض سیاسی به کار برند و وسیلهٔ امرار معیشت سازند. دیگر کسی با این قول معروف مخالفت نمی‌کند که اول زندگی بعد فلسفه. این آقایان می‌خواهند زندگی کنند آن هم از راه فلسفه، و حتی می‌خواهند زن و فرزندانشان از این راه نان بخورند. نغمهٔ «من برای کسی آواز می‌خوانم که نان مرا بدهد» همه جا حکومت می‌کند. قدما می‌گفتند که تحصیل پول از راه فلسفه کار سوفسطاییان است... آنچه با پول به دست می‌آید چیز مبتذلی بیش نیست. ممکن نیست در عصری که بیست سال تمام هگل (این کالیبان صحنهٔ معنویات) را مانند بزرگترین فلاسفه تقدیر و ستایش می‌کنند، برای او ارزشی واقعی که محسود دیگرانش سازد قائل شوند... بلکه بر عکس، حقیقت همواره در میان عدهٔ قلیل پیدا می‌شود و باید با آرامی و فروتنی منتظر بود تا این عدهٔ معدود که از حقیقت لذت می‌برند، پیدا شوند. زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می‌رود و بیشتر عمر می‌کند؛ بگذار تا حقیقت را بگوییم...[۶]"

شوپنهاور با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همان‌جا ماند.[۷]

وی تا آخر عمر ازدواج نکرد و ازدواج را مسئولیتی احمقانه می‌دانست.[۸] مردی که شجاعانه پیشتازی فکری را بر عهده داشت، در ۲۷ سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار می‌شد، حمام می‌کرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بی وقفه تا ظهر می‌نوشت. سپس فلوت می‌زد –او این کار را خیلی خوب انجام می‌داد اما تنها برای لذت بردن خودش می‌نواخت- و خود را به یک نهار گران‌قیمت در بهترین هتل فرانکفورت که انگلیشر هوف نام داشت مهمان می‌کرد. نهار خوردن او خیلی طول می‌کشید و اغلب تنها نهار می‌خورد اما گاهی هم با مهمانان خارجی فرهیخته هتل یا افسران ارتش گپ و گفتی می‌کرد. او سپس به کتابخانه می‌رفت تا روزنامه‌ها را – ترجیحاً تایمز لندن- بخواند. سپس یکی از پودل‌هایش –معمولاً آن یکی که نام سانسکریت آتمن داشت- را بر می‌داشت و قدم می‌زد. وقتی تنهاتر شد، هنگام راه رفتن با خودش غر و لند می‌کرد. بعد از قدم زنی و پیش از برگشت به خانه امکان داشت تنهایی به یک سالن اجرای موسیقی و یا کنسرت برود. اگر در طول روز حرف زدن با دیگران او را خسته کرده بود در را روی هیچ‌کس باز نمی‌کرد و ساعت ده شب هم می‌خوابید.[۹]

در نگاه دیگران

نیچه در مورد او می‌گوید: «مطلقاً تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصلهٔ میان یک و هیچ لایتناهی است.»[۱۰] و یا: «هیچ چیز متفکرین آلمان را به اندازه عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد.»

اندیشه

او نه به روح معتقد است نه به ماده بلکه به جهان موجود علاقه دارد، او بیشتر فلاسفه را مورد تمسخر قرار می‌دهد و می‌گوید فلسفه نباید با جملات پیچیده آمیخته گردد، زیرا که همه مردم باید به فلسفه آگاهی کامل داشته باشند. «کار انسان نباید تفکر دربارهٔ آن پدیده‌هایی باشد که تاکنون کسی به آنها پی نبرده‌است، بلکه باید اندیشیدن به آن واقعیاتی باشد که در برابر دیدگان همه قرار دارد، ولی کسی به آنها نپرداخته‌است.»

جهان همچون اراده و بازنمایی

کتاب معروف شوپنهاور چنین آغاز می‌شود: «جهان تصور من است».[۵] این کتاب را به سمفونی‌ای در چهارموومان تشبیه می‌کنند. هرکدام از آن‌ها دارای فضای خاص خود است. این کتاب با بحثی انتزاعی در باب نسبت ما با جهانی که تجربه‌اش می‌کنیم «آن گونه که که آن را به خود باز می‌نماییم» آغاز می‌شود. دربخش دوم به این که واقعیتی ژرف‌تر از جهانی که علم توصیفش می‌کند اشاره می‌کند: زمانی که می‌توانیم به این جهان (جهان همچون اراده) نظری اجمالی بیندازیم که حرکات جسمانی ناشی از ارادهٔ خود را در نظر آوریم. بخش سوم بحثی است خوش بینانه در باب هنر. در این جا شوپنهاوئر ادعا می‌کند که هنر می‌تواند گریز گاهی باشد از شر ارادهٔ بی‌امان و در عین حال از ابعاد واقعیت ژرف‌تر (جهان همچون اراده) پرده بردارد. بدبینی تیره ناکی بخش چهارم را فرا گرفته. در این بخش شوپنهاور شرح می‌دهد که چرا ما به موجب سرشت خویش محکوم به رنج کشیدنیم. با این همه اگر حاضر شویم زاهدانه روزگار بگذرانیم و از امیال خویش دست بشوییم باری کور سوی امیدی هست.[۱۱]

مرگ ناگهانی

شوپنهاوئر در ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ در ۷۲سالگی و در حالیکه به خوردن صبحانه مشغول بود و سالم به نظر می‌رسید، درگذشت.

کتاب‌شناسی (ترجمه‌شده)

  • هنر همیشه بر حق بودن: ۳۸ راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده‌اید، آرتور شوپنهاور، عرفان ثابتی (مترجم)، ناشر: ققنوس
  • جهان و تاملات فیلسوف: گزیده‌هایی از نوشته‌های آرتور شوپنهاور، آرتور شوپنهاور، رضا ولی‌یاری (مترجم)، ناشر: نشر مرکز
  • در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، محمد مبشری (مترجم)، ناشر: نیلوفر
  • جهان همچون اراده و تصور، آرتور شوپنهاور، رضا ولی یاری (مترجم)، ناشر: نشر مرکز
  • دنیا این جوری است، آرتور شوپنهاور، محمد رنجبر (مترجم)، ناشر: پرسش
  • مرگ (مجموعه مقالات)، گروه مؤلفان، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • ریشه چهارگان اصل دلیل کافی، آرتور شوپنهاور، رضا ولی یاری (مترجم)، ناشر: مرکز
  • در باب طبیعت انسان، آرتور شوپنهاور، رضا ولی یاری. (مترجم)، ناشر: مرکز
  • متعلقات و ملحقات، آرتور شوپنهاور، رضا ولی یاری (مترجم)، ناشر: مرکز

پانویس

  1. «اراده از نظر شوپنهاوئر و مقایسهٔ آن با نظر متفکران اسلامی با تأکید بر نظر غزالی و ابن عربی». دوفصلنامه پژوهشهای فلسفی، پاییز و زمستان ۱۳۸۷ - سال چهارم، شماره ۱۴. 
  2. [۱]
  3. ویل دورانت. «فصل هفتم». در تاریخ فلسفه. ترجمهٔ عباس زریاب. چاپ هجدهم. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تابستان ۱۳۸۴. ۲۷۴. شابک ‎&#۸۲۰۶;۹۶۴–۴۴۵–۰۰۵–۱&#۸۲۰۷;. 
  4. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۶
  5. ۵٫۰۵٫۱ فرهنگ فارسی دکتر محمد معین٬صص ۹۲۵–۹۲۷
  6. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۹
  7. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۷
  8. The World as Will and Representation، جلد دوم، صفحهٔ ۱۸۱۹
  9. راجرز، ن. تامپسون، م. (1393). فیلسوفان بدکردار. ترجمه احسان شاه قاسمی. تهران: انتشارات امیرکبیر
  10. نیچه: «شوپنهاوئر همچون آموزگار» ؛۱۹۱۰؛ ص ۱۲۲.
  11. الگو:آثار کلاسیک فلسفه نوشتهٔ نایجل واربرتون

منابع

  • دورانت، ویل. «فصل هفتم». در تاریخ فلسفه. ترجمهٔ عباس زریاب. چاپ هجدهم. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تابستان ۱۳۸۴. ISBN 964-445-005-1. 
  • وب‌گاه آی کتاب

پیوند به بیرون

کلیپ های تاپ...
ما را در سایت کلیپ های تاپ دنبال می کنید

برچسب : آرتور شوپنهاور,آرتور شوپنهاور pdf,آرتور شوپنهاور در باب حکمت زندگی,آرتور شوپنهاور سخنان,آرتور شوپنهاور دانلود کتاب, نویسنده : رضا رضوی cliptop بازدید : 206 تاريخ : جمعه 5 شهريور 1395 ساعت: 21:56