اپیکور

ساخت وبلاگ

اپیکور
Epikouros BM 1843.jpg
نیم‌تنهٔ مرمری اپیکور از عهد رومیان
زادهٔفوریهٔ ۳۴۱ پ‌م
ساموس، یونان
درگذشت۲۷۰ پ‌م (در ۷۲ سالگی)
آتن باستان، یونان
دورهفلسفه هلنیستی
حیطهفلسفه غرب
مکتبلذت‌گرایی
علایق اصلی
ایده‌های چشمگیر

منسوب به او:

اپیکور یا اپیکورس که در منابع اسلامی به او ابیقور هم گفته شده‌است (یونانی باستان: Ἐπίκουρος Epíkouros؛[الف] ۳۴۱ – ۲۷۰ پیش از میلاد)، فیلسوف و حکیم اهل یونان باستان بود که مکتب اپیکوریسم را بنا نهاد. او در جزیرهٔ یونانی ساموس در حدود آتن زاده شد. وی تحت تأثیر دموکریت، آریستیپوس، پیرهون،[۳] و احتمالاً مکتب کلبیون قرار گرفت و با عقاید افلاطونی ناسازگاری نمود و مکتب خود را در آتن با نام «باغ» تأسیس کرد. اپیکور و پیروانش به خورد و خوراک ساده و بحث دربارهٔ طیف گسترده‌ای از موضوعات فلسفی شناخته‌شده بودند. گفته می‌شود که اپیکور بشخصه بیش از ۳۰۰ اثر در موضوعات مختلف تألیف کرد، لیکن بخش گسترده‌ای از این نوشتارها باقی نمانده‌اند. تنها سه نامهٔ او — نامه‌هایش به منوسئوس، پیتوکلس و هرودوت — و دو مجموعه از گفتاوردهایش — آموزه‌های بنیادین و گفتارهای واتیکان — دست‌نخورده و سالم باقی مانده‌است؛ همچنین برخی نوشته‌های ناقصش جسته و گریخته به دست آمده‌اند. غالب آموزه‌های او از نوشته‌های نویسندگان متأخرتر به‌دست آمده‌است؛ به خصوص شرح‌حال‌نویس دیوژن لائرتیوس، شاعر اپیکوری رومی لوکرتیوس و فیلسوف اپیکوری فیلودموس. همین‌طور در میان نقدهای مخالف اپیکور، توسط فیلسوف مکتب پیرهونی، سکستوس امپریکوس، و سیاستمدار شک‌گرا، سیسرون، نقل‌قول‌های دقیقی از او آورده شده‌است.

از نظر اپیکور هدف فلسفه می‌بایست کمک به مردم برای رسیدن به زندگی شاد و آرام باشد، که آن را با عبارات آتاراکسیا (صلح و آزادی از ترس) و آپونیا (فقدان درد) بیان می‌کند. او معتقد بود مردم زمانی می‌توانند به‌خوبی پی فلسفه بروند که در زندگی مستغنی و خودکفا و در حیطهٔ دوستانشان باشند. وی آموخت که ریشهٔ همهٔ عصبیت‌های انسانی انکار مرگ است و گرایش انسان به فرض وحشتناک و دردناک بودن مرگ، باعث اضطراب غیرضروری، رفتارهای خودمحافظانه، خودخواهانه و ریاکاری می‌شود. طبق تعلیمات اپیکور، مرگ پایان کار، هم برای جسم و هم برای روح است و این چیزی نیست که آدمی از آن بهراسد. او آموخت که گرچه خدایان وجود دارند، اما در کار انسان‌ها دخالتی ندارند. وی می‌گفت مردم باید اخلاقی رفتار کنند، نه از ترس مجازات خدایان یا برای رسیدن به پاداش آنان، بلکه به دلیل این که رفتار غیراخلاقی بار گناهشان را سنگین می‌کند و مانع از رسیدن آنان به آتاراکسیا می‌شود.

مانند ارسطو، اپیکور یک تجربه‌گرا بود، یعنی معتقد بود که حواس تنها منابع قابل اتکای انسان در شناخت دنیای اطراف هستند. او بخش عظیم فیزیک و کیهان‌شناسی خود را از فیلسوف درگذشته، دموکریتوس (ح.460 –ح.۳۷۰ پ‌م)، به دست آورد. همچون دموکریتوس، اپیکور هم قائل به بی‌نهایت و ابدی بودن دنیا بود و معتقد بود هر ماده‌ای از اجزای بسیار ریز و نامرئی تشکیل شده‌است. این دیدگاه، که به مکتب اتم‌گرایی معروف است، همچنین می‌گوید که تمامی وقایع موجود در جهان طبیعی نتیجهٔ حرکت‌ها و تعاملات اتم‌ها در فضای خالی است. اپیکور با شرح مبحث «انحراف» اتم‌ها، تغییراتی در تعلیمات دموکریتوس ایجاد کرد؛ اتم‌ها در نظر او می‌توانستند از مسیری که برایشان مقدر شده‌است منحرف شوند و این تفاوت به ارادهٔ آزاد انسان و نقض باور جبرگرایی می‌انجامید.

آموزه‌های اپیکور همواره پرطرفدار و در عین حال بحث‌برانگیز بودند. این مکتب در واپسین سال‌های جمهوری روم به اوج محبوبیت خود رسیده بود. در اواخر دوران باستان اپیکوریسم به علت عداوت مسیحیت با آن محو شد؛ در قرون وسطی شکلی نادرست از آن طرفدارانی یافت و به‌عنوان حامی مستان، فاحشگان و شکم‌پرستان شناخته می‌شد. آموزه‌های اپیکور در قرن پانزدهم میلادی، بر اثر کشف مجدد متون یونانی، بیشتر شناخته شد، ولی مورد مقبولیت قرار نگرفت تا آن که در قرن هفدهم یک کشیش فرانسوی، به نام پی‌یر گاسندی، نسخه‌ای اصلاح‌شده از تعالیم اپیکور را منتشر کرد و نویسندگان دیگری، مانند والتر چارلتون و رابرت بویل، موجب اشاعهٔ آن شدند. تأثیرات باورهای اپیکور در طول عصر روشنگری و پس از آن بیشتر شد و تأثیری عمیق بر اندیشه‌های متفکران بزرگی همچون جان لاک، توماس جفرسون، جرمی بنتام و کارل مارکس نهاد.

زندگی‌نامه

تربیت و تأثیرات

نقشهٔ یونان و شهرهای مرتبط با زندگی اپیکور



در ماه فوریهٔ ۳۴۱ پیش از میلاد، اپیکور در جزیره‌ای به نام ساموس، که از قلمروهای آتنی‌ها در اژه بود، زاده شد.[۴][۵][۶] والدین او، نئوکلس و چائرستراته، زادهٔ آتن بودند و پدرش شهروند آتن محسوب می‌شد.[۴] سال‌های رشد اپیکور مصادف با اواخر دوران کلاسیک یونان است.[۷] سه سال پیش از تولد اپیکور، افلاطون درگذشته بود و در هفت‌سالگی او اسکندر مقدونی موفق به عبور از داردانل و ورود به قلمرو هخامنشیان شد.[۸] اپیکور به عنوان یک کودک از آموزش معمول یونان باستان برخوردار بود.[۹] از این رو، بنا بر دیدگاه نورمن ونتورث د ویت، «این غیرقابل تصور است که او توانسته باشد از آموزش افلاطونی هندسه، دیالکتیک و بلاغت گریخته باشد»[۱۰] این را می‌دانیم که اپیکور احتمالاً به مدت هفت سال، توسط یک افلاطونی سامی‌تبار به نام پامفیلوس آموزش دید.[۱۱] بنا بر آنچه در نامه به منوسئوس و دیگر آثار باقی ماندهٔ اپیکور یافته شده، به احتمال قریب به یقین، او در علم بلاغت آموزش وافری یافت.[۱۲][۱۳] پس از درگذشت اسکندر مقدونی، پردیکاس ساکنان مهاجر آتنی را از جزیرهٔ ساموس اخراج کرد و به کولوفون، در سواحل غربی ترکیهٔ امروزی، فرستاد.[۱۴][۱۵] اپیکور پس از پایان دورهٔ خدمت سربازی خود، به خانواده‌اش در آنجا محلق شد. او تحت تعلیم نوزیفانس، که از پیروان مکتب دموکریت،[۱۶][۱۴] و سپس مکتب پیرهون بود، قرار گرفت.[۱۷][۱۸] اپیکور شیوهٔ زندگی وی را تحسین کرد.[۱۹]

تقسیم فتوحات یونانی و توافق بابِل در سال ۳۲۳ پ‌م، پس از مرگ اسکندر مقدونی رخ داد و افق‌های فکری یونانیان، من‌جمله اپیکور، به دلیل ظهور حکومت‌های هلنیستی در خاور نزدیک، به شدت در این نواحی گسترش یافت.[۲۰]

آموزه‌های اپیکور شدیداً تحت‌تأثیر فیلسوفان پیشین، به ویژه دموکریتوس، است. در عوض اپیکور در چندین مورد دربارهٔ جبرگرایی دیدگاهی متفاوت از پیشینیان داشت و آنان را «سردرگم» می‌دانست و تأثیر پذیرفتن خود از آن‌ها را شدیداً انکار می‌کرد. او اصرار داشت که «خودآموز» است.[۲۱][۲۲][۲۳] بنا بر گفتهٔ د ویت، تعلیمات اپیکور همچنین تأثیر مکتب کلبیون، که معاصر آن بوده، را بروز می‌دهد.[۲۴] زمانی که اپیکور برای تمرین‌های نظامی، در قلمرو آتن به سر می‌برد، دیوژن کلبی هنوز در قید حیات بود و امکان ملاقات این دو وجود دارد.[۲۵] همچنین شاگرد دیوژن کلبی به نام کراتس تبس (ح. 365 – ح. ۲۸۵ پ‌م)، هم‌عصر با او بوده‌است.[۲۶] اپیکور آرای کلبیون در زمینهٔ صداقت را پذیرفت، اما «گستاخی و ابتذال» آنان را مورد نکوهش قرار داد و معتقد بود صداقت باید همراه با ادب و مهربانی باشد.[۲۷] اپیکور این دیدگاه را با نویسندهٔ معاصر طنز، مناندر، به اشتراک گذاشت.[۲۸]

نامهٔ منوسئوس که احتمالاً اثر اولیهٔ اپیکور است، به سبک فصیحی شبیه به بلاغت آتنی ایسوکراتس (۴۳۶–۳۳۸ پیش از میلاد) نوشته شده‌است،[۲۹] ولی در آثار بعدی اپیکور، او علناً از روش روشن‌فکرانهٔ ریاضیات اقلیدس بهره برده‌است.[۳۰] معرفت‌شناسی اپیکور به میزان نامشخصی، تحت‌تأثیر باورهای ارسطو (۳۸۴–۳۲۲ پ‌م) بود که باور اساسی عقل افلاطونی را رد می‌کرد و در عوض از طبیعت و شواهد تجربی به عنوان منابع آگاهی بشر از جهان، نام می‌برد.[۳۱] در سال‌های فعالیت اپیکور دانش یونان دربارهٔ بقیه جهان به دلیل گسترش هلنیسم در خاور نزدیک و ظهور دیادوخوی، افزایش یافته بود.[۳۲] نتیجتاً فلسفهٔ اپیکور از جهان‌بینی شامل‌تر و جهانی‌تری نسبت به پیشینیانش برخوردار بود زیرا هم از اقوام غیر یونانی و هم از یونانیان شناخت داشت.[۳۳] شاید او به نوشته‌های گم‌شدهٔ مورخ و مردم‌شناس، مگاستنس، که در زمان سلوکوس یکم (حکمرانی در ۳۰۵–۲۸۱ پ‌م) نوشته شده‌بود، دسترسی داشت.[۳۴]

تدریس حرفه‌ای

پیکرهٔ مرمری از اپیکور، نشسته بر تخت

در دورهٔ زندگی اپیکور فلسفهٔ غالب در آموزش عالی، مکتب افلاطون بود.[۳۵] مخالفت اپیکور با افلاطونیسم، بخش بزرگی از آموزه‌های او را تشکیل می‌دهد.[۳۶][۳۷] بیش از نیمی از چهل مورد آموزه‌های بنیادین اپیکور، در تضاد مستقیم با افلاطون‌گرایی هستند.[۳۸] در حدود ۳۱۱ پ‌م، اپیکور که نزدیک به سی سال سن داشت، تدریس در موتیلنه را آغاز کرد.[۳۹][۴۰] حوالی همین ایام زنون رواقی، بنیان‌گذار مکتب رواقی‌گری، که بیست و یک ساله بود، وارد آتن شد؛ اما او در آن ایام مباحثی که منجر به تشکیل مکتبش شده را آغاز نکرده‌بود.[۴۱] گرچه متون متأخر همچون نوشتاری در قرن یکم پیش از میلاد از راوی رومی، سیسرون، مکاتب اپیکوری و رواقی را رقیب یکدیگر معرفی می‌کند،[۴۲] اما به نظر می‌رسد که این رقابت پس از مرگ اپیکور رخ داده‌است.[۴۳][۴۴]

بیان عقاید اپیکور منجر به نزاع در موتیلنه شد و او مجبور به ترک شهر شد. او پس از بازگشت از آتن در ۳۰۶ پ‌م، مکتب خود را در شهر لامپساکوس دایر کرد؛ جایی که تا هنگام مرگ در آن زیست.[۴۵] در این شهر بود که مکتب خود را به نام باغ (κῆπος) بنا نهاد، چراکه محل برگزاری جلساتش باغی بود که تقریباً در نیمهٔ راه جایگاه برگزاری دو مکتب فلسفی رواق مسقف و آکادمی افلاطون بود.[۴۶][۴۷] باغ بیش از یک مکتب صرف بود؛[۴۸] «جامعه‌ای متشکل از متفکران و هم‌فکران و یک روش خاص زندگی بود.»[۴۹] از معروف‌ترین اعضا و شاگردان اولیهٔ این مکتب هرمارخوس، سرمایه‌گذار ایدومنئوس، لئونتئوس و همسرش ثمیستا، طنزپرداز کولوتس، ریاضی‌دان پلیائنوس، و مترودروس جوان را می‌توان نام برد و در زندگی‌نامهٔ او که توسط دیوژن لائرتیوس نوشته شده، فهرست زنانی که شاگرد او بودند، من‌جمله لئونشن و نیکیدیون، آمده‌است.[۵۰] بنا بر نقل سنکای جوان در ۲۱اُمین رساله از رساله‌های اخلاقی به لوسیلیوم، بر سردر باغ این نوشته نصب بود: «ای میهمان تو در اینجا شاد و خرم خواهی زیست؛ زیرا در اینجا کمال و خیر اعلی است»[۵۱]

طبق گفته‌های دیسکین کلای، اپیکور هر ساله زادروز خود را با طبخ خوراک‌های مرسوم جشن می‌گرفت و او را «قهرمان مؤسس» باغ (heros ktistes) می‌نامیدند. او مقرر داشت که هر سال در تاریخ مشخصی (دهم ماه گاملیون) برایش جشن تولد بگیرند.[۵۲] جوامع اپیکوری به برپایی این سنت ادامه دادند،[۵۳] اپیکور را «ناجی» (soter) خود می‌نامیدند و از او به عنوان یک قهرمان تجلیل می‌کردند. این احتمال وجود دارد که فرقهٔ قهرمان اپیکور گونه‌ای دین مدنی از باغ را به وجود آورده باشند.[۵۴] در هر حال، به نظر می‌رسد فرقهٔ قهرمان اپیکور، همچون فرقهٔ خودش، به خاطر سنگینی مفاهیم و تفاسیر فلسفی به وجود آمده پس از مرگ اپیکور، از بین رفت.[۵۵] اپیکور هیچ وقت ازدواج نکرد و فرزند شناخته‌شده‌ای ندارد. یحتمل او گیاه‌خوار بوده‌است.[۵۶][۵۷]

مرگ

دیوژن لائرتیوس گزارش داده که بنا بر نقل شاگرد و جانشین اپیکور، هرمارخوس، او در سال ۲۷۰ پ‌م و در سن ۷۲ سالگی، بر اثر سنگ مثانه، آرام و دردناک درگذشت.[۵۸][۵۹] علی‌رغم وجود درد بسیار، اپیکور روحیهٔ شاد خود را حفظ نمود و به تدریس ادامه داد.[۵۸]این احتمال وجود دارد که رسالهٔ ایدومنئوس، که بسیار مختصر است، مرگ اپیکور را بیان کرده‌باشد و دیوژن لائرتی آن را در پنجمین کتابش، زندگی و عقاید فیلسوفان برجسته گنجانده باشد.[۶۰] میزان صحت این نامه نامشخص است و ممکن است یکی از طرفداران اپیکور این داستان جعلی را، برای تقابل با نقدهای زیادی که علیه اپیکور وجود داشت، نوشته باشد.[۶۱]

این نامه را در روزی برای شما نوشتم که برای من مبارک است؛ و آن هم آخرین روز زندگی من است؛ زیرا من به ناتوانی دردناکی در ادرار کردن، و همچنین اسهال خونی، دچار شده‌ام. چنان دردآور است که هیچ چیز نمی‌تواند به دردهای من بیافزاید. اما شاد بودن ذهن من، که از یادآوری همهٔ تأملات فلسفی من ناشی می‌شود، متعادل‌کنندهٔ این همه مصائب است. از شما می‌خواهم که مراقب فرزندان متودوروس باشید، این مرد جوان به من نشان داده، به روشی که شایستهٔ تحسین است، به فلسفه می‌پردازد.[۶۲]

اگر این مطلب معتبر باشد، تأیید کنندهٔ این باور است که اپیکور حتی در بحبوحهٔ درد و مصائب خود می‌تواند تا آخر شادمان بزید.[۶۳] همچنین این مطلب می‌تواند نشان‌دهندهٔ نگرانی ویژه‌اش برای خوشبختی کودکان باشد.[۶۴]

تعالیم

تصویری از نیم‌تنهٔ برنزی کوچک اپیکور در ۱۸۸۵ از هرکولانیوم. سه مجسمه برنزی از اپیکور همراه با پاره‌ای از نوشتارها، در ویلا پاپیری بازیافته شدند.[۶۵]

معرفت‌شناسی

اپیکور و پیروان او دیدگاه معرفت‌شناسی گسترده‌ای داشتند که در رقابت با دیگر مکاتب موجود گسترش یافته بود.[۶۶][۶۷] اپیکور رساله‌ای به نام قانون (Κανών) نوشت و در آن روش‌های تحقیق و نظریهٔ دانش خود را توضیح داد.[۶۸] از این کتاب حال نسخه‌ای باقی نمانده‌است،[۶۹] و حتی متن دیگری که به‌طور کامل و واضح معرفت‌شناسی اپیکوری‌ها را تبیین کند، وجود ندارد و تنها بر حسب نوشته‌های نویسندگان متفرقه می‌توان آن را بازسازی کرد.[۷۰][۷۱] اپیکور یک تجربه‌گرای سرسخت بود.[۷۲][۷۳][۷۴] او معتقد بود که حواس تنها منابع قابل اتکای بشر برای آگاهی از محیط هستند.[۷۵][۷۶][۷۷] او ایدهٔ افلاطون، که «برهان» یا «استدلال» را فارغ از حواس، منبعی قابل اعتماد برای دریافت دانش می‌دانست، نفی می‌کرد.[۷۸] همچنین با پیرهونی‌ها و آکادمیک شک‌گرایی به تلخی مخالفت می‌کرد، زیرا آن‌ها معتقد بودند که نه تنها توانایی احساس‌ها برای اثبات صحت اطلاعات دربارهٔ جهان کفایت نمی‌کند، بلکه حتی ممکن است شناخت و دانستن دربارهٔ کل عالم غیرممکن باشد.[۷۹]

اپیکور می‌گفت حواس پنج‌گانه هیچ‌گاه انسان را فریب نمی‌دهند بلکه ممکن است به اشتباه تفسیر شوند.[۸۰][۸۱] اپیکور معتقد بود هدف از دانش و آگاهی یافتن بایستی کمک به نیل بشر به آتاراکسیا باشد.[۸۲][۸۳] او چنین تدریس می‌کرد که آگاهی انسان، بیش از این که ذاتی و فطری باشد، از تجربه حاصل می‌شود[۸۴] و می‌پذیرفت که حقیقت اساسی چیزهایی که یک شخص درک کرده، برای سلامت اخلاقی و معنوی یک فرد، ضروری است.[۸۵][۸۶] در نامه به پیتوکلس، او اذعان کلیپ های تاپ...

ما را در سایت کلیپ های تاپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی cliptop بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:22